ده هزار و سیصد و سی و هشت روز از تکیه زدنش بر کرسی ریاست بزرگترین دانشگاه حضوری جهان می گذشت، صندلی ریاستی که گویی ریشه اش در اعماق زمین فرو رفته بود و بر کندنش دشوار به نظر می رسید. جاسبی (بخوانید JO$$BI) که افتخارش این بود که در هر دهات کوره ای دانشگاه ساخته و شعار گسترش علم لقلقه ی همیشگی زبانش بود، البته خوب می دانست که در این بسته ی خوش پوسته و خوش بر و روی علمی، هر چیزی را گسترش داد غیر از دانش! کمیت دانشجویان دانشگاه زیر دستش ازتعداد نیمی از دانشجویان ایران گذشته بود و چنین ارگان عریض و طویلی، هرگونه نظارت قانونی را رد می کرد. همین نظارت ناپذیری که منطقاً مشخص است هر سازمان و ارگانی را به چه سمت و سویی سوق می دهد، جاسبی را تا درجه ی ریاست بر بزرگترین کارتل مافیای اقتصادی ترفیع درجه داده بود.

پرونده های مفاسد اقتصادی دانشگاه آزاد که روز به روز بر کثرتشان افزوده می شد عمدتاً و به گونه ای کاملاً مشکوک و تعجب برانگیز، بدون نتیجه و ره آورد خاصی برای شاکیان از مجاری قضایی خارج می شد. کار به جایی رسید که داد هادوی نخستین دادستان کل کشور پس از انقلاب نیز از عدم به نتیجه رسیدن پرونده زمین خواری واحد علوم تحقیقات تهران دانشگاه آزاد و یک موسسه آموزشی منتسب به آقا و بانو جاسبی هم در آمد. زمینی که هادوی قسمتی از آن را به صورت وقف به دانشگاه آزاد اهدا کرده بود و پس از مدتی متوجه می شود که مابقی آن نیز توسط نیروهای گماشته و به نوعی شرخر و مزدور جاسبی و واحد علوم و تحقیقات به تصرف در آمده است. جاسبی در تلافی اعتراض و شکایت هادوی نسبت به زورگویی هایش تا تخریب منزل فرزند وی که در قسمتی از آن زمین بزرگ واقع بود نیز پیش رفت. این تنها یک قلم از پرونده های اعجاز برانگیز دانشگاه آزاد جاسبی بود. پرونده هایی که محدود به یک واحد و یک شهر نمی شد و سیستم زیر دست جاسبی به تبع مافوق و شاید به دستور وی، چنین اقداماتی را در سطحی گسترده تکرار می نمود.
لابی گری های جاسبی در سطوح مختلف اجرایی، مرز های بهارستان را نیز درنوردیده بود و بده بستان های عجیب و غریب و البته ننگینش با برخی نمایندگان خود فروخته مجلس در طرحهایی چون وقف غیر قانونی و غیر شرعی اموال دانشگاه آزاد، برگهای دیگری به پرونده ی قطور تخلفاتش افزوده بود.رد پاهای دانشگاه آزاد به وضوح در جریان فتنه 88 قابل مشاهده بود و به جز اسناد اطلاعاتی که بعدها در این زمینه منتشر شد، میتینگ های یک طرفه و ناعادلانه ی تبلیغاتی قبل از انتخابات و صرف بودجه های هنگفت از اموال بیت المال در راستای هدفگیری خاص انتخاباتی سر و صدای دانشجویان را در آورده بود و البته از سر درون و پس پرده ی فضای دانشگاه جاسبی خبر می داد.

عملکرد دیکتارگونه جاسبی آنچنان فضای خفقانی را در دانشگاه آزاد غیر اسلامی ایجاد کرده بود که هر معترضی به بی عدالتی های وی در هر سطح و رتبه ای، از استاد و کارمند گرفته تا دانشجو را به مرز اخراج می رساند. بالعکس چاپلوسان دربار جاسبی به سرعتی مافوق صوت، پله های رشد و ترقی را طی می کردند. چنین دیسیپلین فاسد بروکراتیکی تنها می توانست عوامل چاپلوس، متملق و ریزه خوار را در خود هضم کند و هر دلسوز منتقدی را به سرعت و شدت از حود دفع می نمود. تشکل های اصیل دانشجویی معترض به سرعت و شدت در این دانشگاه قلع و قمع می شد و تشکل های فرمایشی و خودساخته بعنوان سوپاپ اطمینان و نمایشی جایگزین تشکل های اصیل عدالتخواه می شد.
در چنین فضایی جنبش دانشجویی مسلمان که گفتمان امام(ره) و انقلاب اسلامی را تعیین کننده ی خط و مشی و تراز حرکت خود قرار داده بود وارد میدان شد و بار دیگر علم عدالتخواهی و فساد و رانت گریزی را بر افراشت. در اندک زمانی اصلاح اساسنامه ی دانشگاه آزاد به مطالبه ای عمومی و فراگیر در سطح جامعه بدل شد. مطالبه ی حقه ی جنبش دانشجویی که برای استیفای آن هزینه بسیار داد و احکام قضایی مختلفی برای برخی نمایندگان جنبش به همراه داشت، اگرچه بسیار دیر اما بالاخره به نتیجه رسید. مطالبه ای که از شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع ذیصلاح قانونی، خواستار اصلاح اساسنامه ی دانشگاه آزاد می شد. اساسنامه ای که حدود 29 سال دست نخورده باقی مانده بود و عامل اصلی سقوط تدریجی دانشگاه آزاد از یک دانشگاه اسلامی -مردمی به ارگانی فاسد و مافیایی بود. به قطعیت می توان گفت که مشقت های این راه را بدنه ی نحیف جنبش دانشجویی مسلمان به تنهایی جان خرید و در این راه حتی دولت مهرورز نیز از مقطع زمانی خاصی خود را کنار کشید و این تلقی را در دانشجویان پدید آورد که "حتی دولت هم حریف مافیای دانشگاه آزاد نمی شود!". اما دانشجوی نسل سوم انقلاب اسلامی باز هم پای آرمان و مطالبه ی عدالتخواهانه اش ایستاد و اگرچه با بهایی گزاف، باز هم نشان داد در برابر بی عدالتی، رانت خواری، لابی گری، زور و ظلم می ایستد و قدمی به عقب بر نمی دارد. شورای عالی انقلاب فرهنگی بالاخره با بازنگری در اساسنامه دانشگاه آزاد، این بار حکم به اصلاح و ان شاءالله اسلامی شدن (به معنای واقعی کلمه) دانشگاهی داد که روزی امام روح الله فرمان بنای آن را داده بود. و امپراطوری عبدالله جعفر علی جاسبی به عنوان سمبلی از اساسنامه ی قبلی، بالاخره دیروز در جلسه ی هیئت امنای جدید این دانشگاه سقوط کرد.

پ ن1 : جایی “معــامله” ما با “خدا” خواهد بود که ما “خود” را “فـدای” مسئولیتی که پـــذیرفتهایم بکنیم
شهیدحاجاحمدکاظمی
پ ن2: جاسبی از دانشگاه آزاد رفت، حال نوبت جاسبی گراهاست
پ ن3: فردی که خود را بنی اسرائیل نامیده بود در ستون نظرات شفق به طرح سؤالی در مورد دانشگاه آزاد پرداخته بود که این مطلب و چند مطلب آینده ی شفق صرفاً جهت احترام و علاقه ی ما به ایشان و تنویر اذهان مخاطبانی چون ایشان می باشد
پ ن4:در این فکرم که ترور دانشمندان مان اگر باعث تنومند تر شدن درخت دانشی می شود که با خون آبیاری می شود، ترور دانشی که در دانشگاه آزاد جاسبی انجام می شد لابد از کار تروریست ها بسیار کثیف تر بود!
پ ن5: اين نهضت بايد زنده بماند، و زنده ماندنش به اين خونريزيهاست .بريزيد خونها را؛ زندگي ما دوام پيدا مي كند. بكشيد ما را...دليل عجز شماست كه در سياهي شب، متفكران ما را مي كشيد. براي اينكه منطق نداريد. اگر منطق داشتيد كه صحبت مي كرديد؛ مباحثه مي كرديد. لكن منطق نداريد، منطق شما ترور است ! منطق اسلام ترور را باطل مي داند. اسلام منطق دارد؛ لكن با ترور شخصيتهاي بزرگ ما، شخصهاي بزرگ ما، اسلام ما تاييد مي شود.
امام خمینی(ره)
پ ن۶: ادامه دارد...