نوستالژی سری پنجم - بکاءالحسین (2)

صفر المظفر ۱۴۳۳ هجری قمری رو به پایان است. یعنی ایام حزن عظیم اهل البیت و شیعیان تمام می شود. دل هر بچه شیعه ای می گیرد از این خبر. خصوصاً بچه هیئتی ها که وداعشان با ارباب کمی تا قسمتی جانفرساست. به همین بهانه، سری پنجم نوستالژی یا همان تصاویر خاطره انگیز با موضوع عزاداری در جوشقان این بار مربوط به دهه ی ۶۰ که نوستالژیک ترین ایام است برای نسل جوانان انقلابی، در شفق قرار داده می شود. در میان تصاویر اگر خوب دقیق شویم، چند تصویر مربوط به مراسم تشییع پیکرهای شهدای دفاع مقدس جوشقان درخشش بیشتری دارد. شنیده ام که شور عزاداری هیئات در مراسم تشییع پیکرهای مطهر شهدا در جوشقان، شور خاص و ویژه ای بوده که تا کنون یا تکرار نشده یا کمتر تکرار شده است. سادگی عزاداری مردمان در آن زمان، چه طعنه ای می زند به تجمل گرایی امروز هیئت ها. البته قبول که مراسم عزاداری حضرت اباعبدالله باید با شکوه برگزار گردد ولی آیا شکوه به سادگی قرابت معنایی بیشتری دارد یا به تجمل؟ 


نوستالژی سری پنجم-بکاءالحسین(2)

جهت مشاهده ی تصاویر به ادامه مطلب مراجعه فرمایید. (در صورت عدم نمایش تصویر روی آن راست کلیک و گزینه ی showe picture یا reload picture را انتخاب نمایید.

ادامه نوشته

در سنگر ولایت(1)

به نام مهربانترین

پ.ن۱: باسلام.به بهانه انتخابات شاید بتوان شروعی دوباره داشت... شاید! و هدفی جز مورد هجمه قرار دادن انتخابات ناسالم تشریفاتی ندارم. انشاالله که خدا یاورم باشد.

پ.ن۲:چه سخنی بهتر از سخنان دُر فشان رهبر عزیزمان که همیشه راهنمای راهمان بوده و مایه امید و قوت قلبمان... شاید بین حرفهای آقا هم حرفهایی از حقیر آمد.به بزرگواری خود تحملش کنید(علبطه با فونط عابی).همین.

دو چيزِ به هم پيوسته وجود دارد كه اينها زنجيره‌هاى اقتدار ملت را تشكيل ميدهد: يكى تصميم قاطع نظام مقدس جمهورى اسلامى است بر عدم انحراف، عدم تسليم، ايستادگى كردن در مقابل زياده‌خواهى و زورگوئى از سوى ابرقدرتها و از سوى استكبار. نظام اسلامى به مجموع خود، با هويت جمعى خود، به‌طور قاطع ميداند چه كار ميكند و راه را انتخاب كرده است و ايستاده است. اين، عامل اول. عامل دوم، حضور هوشمندانه و مصممانه‌ى مردم وفادار. اگر اين دو از هم جدا ميشدند، اگر مسئولان نظام و مديران كشور بودند، اما مردم در صحنه نبودند، يقيناً كار پيش نميرفت. اگر مديران نظام دچار اختلال ميشدند در نيت خود، در تشخيص خود، در فهم خود، در تصميم‌گيرى خود در مقابل لشكر متراكم كفر و ضلالت كه در مقابلشان صف كشيده‌اند، يقيناً اين در اختلال نظام تأثير ميگذاشت؛ مردم را هم از صحنه خارج ميكرد. اين دو عامل با يكديگر هست، امروز هم هست و ان‌شاءالله در آينده هم خواهد بود. با وجود اين دو عامل، هيچكدام از ضربه‌ها و ترفندها و كيدها و توطئه‌هاى دشمن در اين ملت اثرى نخواهد گذاشت.

امروز جبهه‌ى مقابل ما - كه سردمدار آن جبهه هم آمريكا و صهيونيستهايند - به تمام طرقى كه ميتوانسته است متوسل و متشبث بشود، متشبث شده؛ از تمام راه‌ها كه ميتوانسته براى مقابله‌ى با ملت ايران بهره‌گيرى كند، بهره‌گيرى كرده است، براى اينكه بتواند اين دو عامل، يعنى عامل تقويت كننده‌ى نظام، و عامل ايستادگى مردم در صحنه را تضعيف كند و از بين ببرد. خودشان هم همين را تصريح ميكنند؛ ميگويند اين تحريمهائى كه ما بر عليه ايران تصويب و اجرا ميكنيم - و با عناد كامل دنبال ميكنند - براى اين است كه مردم را خسته كنيم، مردم از صحنه خارج شوند، مردم به نظام اسلامى پشت كنند. يا اين كار صورت بگيرد، يا در اراده‌ى مسئولين رخنه به وجود بيايد؛ مسئولين در محاسباتِ خودشان تجديدنظر كنند. تعبير آنها اين است: ميگويند ميخواهيم مسئولين جمهورى اسلامى احساس كنند كه هزينه‌ى تصميم‌گيرى‌هاى آنها بالاست. اين يعنى رخنه ايجاد كردن در اراده‌ى مسئولين كشور. با همه‌ى توانشان، با همه‌ى ترفندهائى كه بلدند، دارند اين دو كار را دنبال ميكنند. يا در مردم ايجاد ترديد كنند و مردم را از نظام جدا كنند، يا در مسئولين ايجاد ترديد كنند و مسئولين را وادار كنند كه در تصميمهاى خودشان تجديدنظر كنند. اشتباه كردند؛ هيچكدام را نميتوانند انجام دهند. (به بیان بهتر:هیچ غلطی نمی توانند بکنند!)

 يك روز در صدر اسلام، دشمنان به نظرشان رسيد كه با شِعب ابى‌طالب و محاصره اقتصادی مسلمانها، آنها را از پا بيندازند؛ اما نتوانستند. اين روسياه‌هاى بدمحاسبه‌گر خيال ميكنند ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالبيم. اينجور نيست. ما امروز در شرائط شِعب ابى‌طالب نيستيم؛ ما در شرائط بدر و خيبريم. ما در شرائطى هستيم كه ملت ما نشانه‌هاى پيروزى را به چشم ديده است؛ به آنها نزديك شده است؛ به بسيارى از مراحل پيروزى، با سرافرازى دست پيدا كرده است. امروز مردم ما را از محاصره‌ى اقتصادى ميترسانند؟ با اين حرفها، با اين ترفندها ميخواهند مردم را از صحنه بيرون كنند؟ مگر چنين چيزى ممكن است؟ امروز ميخواهند در اراده‌ى مسئولين اختلال ايجاد كنند؟ «قل هذه سبيلى ادعوا الى الله على بصيرة انا و من اتّبعنى»؛(یوسف/۱۰۸:بگو: «اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت كامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏كنيم!) اين راهى است كه با بصيرت انتخاب شده است، اين راهى است كه با مجاهدت باز شده است، اين راهى است كه با خون عزيزترينها هموار شده است. ما از اين راه رفتيم، به قله‌هائى هم دست پيدا كرديم. ما متوقف نميشويم، ان‌شاءالله پيش ميرويم؛ ولى تا امروز هم به قله‌هاى بسيارى دست پيدا كرده‌ايم. جمهورى اسلامى، امروز كجا، بيست سال و سى سال قبل كجا؟ دشمنان جمهورى اسلامى، هيمنه و باد و بروتِ آن روزشان كجا، ضعف و انكسار امروزشان كجا؟ اينها نشانه‌هائى است كه ملت ايران را تشويق ميكند. نخير، در ادامه‌ى راه اسلام - كه راه خداست، راه دين است، راه سعادت دنيا و آخرت است - اراده‌ى مسئولين همچنان مستحكم خواهد ماند؛ مردم هم امروز و در آينده، پاى ثابت اين حركت عظيم خواهند بود.

 يكى از جاهائى كه مردم ميتوانند حضورشان را نشان بدهند، همين انتخابات است. نه از حالا، از مدتى قبل شروع كرده‌اند؛ كه شايد كارى كنند كه در اين انتخابات، حضور مردم كم شود. ميشنويد ديگر، مى‌بينيد؛ حالا در آن مقدارى كه به گوش مردم ميرسد، به چشم مردم ميرسد، در مطبوعات و در رسانه‌هاى گوناگون، دشمنان ما، از آن صدر گرفته است، كه مركز و قرارگاه فرماندهى جبهه‌ى كفر و استكبار است، تا اين پادوها و ايادى كوچك و پياده‌نظامشان كه همه جا پخشند - اينجا هم هستند، بيرون هم هستند - همه‌ى تلاششان اين است كه كارى كنند كه مردم در اين انتخابات شركت نكنند.

من با تجربه‌اى كه از رفتار اين مردم دارم، و با اعتمادى كه به لطف خداى متعال دارم، پيش‌بينى ميكنم كه به لطف الهى، به فضل الهى، به حول و قوه‌ى الهى، حضور مردم در اين انتخابات، يك حضور دشمن‌شكن خواهد بود و با اين انتخابات، خون تازه‌اى به پيكر انقلاب و كشور و نظام جمهورى اسلامى دميده خواهد شد؛ حركت تازه‌اى براى او پيش خواهد آمد، نشاط تازه‌اى پيدا خواهد كرد؛ همچنان كه همه‌ى انتخاباتها همين جور است. انتخابات مظهر حضور مردم است؛ مظهر دخالت مردم در سرنوشت خود است.
(می گویم: و حال نوبت ماهایی است که همیشه و در همه حال به این می اندیشیم که ای دل غافل! چه میشد که ماهم بودیم در دوران دفاع مقدس و جانفشانی ها می کردیم و با خون خود خون تازه ای به پیکر انقلاب و کشور ونظام جمهوری اسلامی می دمیدیم... حال نوبت ماست تا ثابت کنیم که ای کاش هایمان از سر بی دردی نبوده و واقعا دردی داریم و برای این نظام مقدس اسلامی دغدغه ای درمان هست! اولین وظیفه امان حضور در انتخابات و دومینش تلاش برای حضور حداکثری اطرافیانمان در این انتخابات است. نوع تلاشش دیگر بسته است به سلیقه خودمان!)

اقليت هيئت امناي دانشگاه آزاد به قانون و راي اكثريت احترام بگذارند

۴۷ دفتر انجمن اسلامی دانشجویان عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه های سراسر کشور بیانیه ای را در رابطه با ریاست دانشگاه آزاد صادر کرده اند.به گزارش «خبرنامه دانشجويان ايران»‌، اعضاي اين اتحاديه دانشجويي  اقليت هيئت امناي دانشگاه آزاد را خطاب قرار داده اند  كه همانند ايام فتنه به جرزنی و قانون گریزی نپردازند و به راي اكثريت اعضا احترام بگذارند.

متن كامل این بیانیه به شرح زیر است:

در هفته گذشته شاهد آن بودیم که سرانجام مطالبه گری و عدالتخواهی جنبش دانشجویی در تقابل با قانون گریزی و نظارت ناپذیری، یعنی مدیریت سابق دانشگاه آزاد به بار نشست، تخت فرمانروایی شکست و امپراطوری سی ساله آقای جاسبی در دانشگاه آزاد خاتمه یافت. 

این تحول بزرگ که به عبارتی جشن اجبار به قانون گرایی دانشگاه آزاد از سوی جنبش دانشجویی لقب گرفت، ماحصل تلاشی 6 ساله و پرداخت هزینه های گزافی چون توبیخ، اخراج، ضرب و شتم و حتی بازداشت دانشجویانی بود که برای بازگرداندن حق بیت المال به آن، از جان و مال خود گذشتند و به میدان پیکار با باند قدرت و ثروت آمدند.البته نباید فراموش ساخت که برخورد دانشجویان با دانشگاه آزاد، یک مشکل شخصی ، حزبی و یا گروهی نبود. بلکه حرکت این دانشگاه برریل قانون گریزی و تخلفات گسترده و پاسخگو نبودن به هیچ دستگاه نظارتی بود که این تلاش 6 ساله را به دنبال خود داشت. 

اما حال که در گام آخر، پس از طی مسیری طولانی و پرپیچ و خم در این 6 ساله و پس از تغییر در اساسنامه و تصویب آن در شواری عالی انقلاب فرهنگی، زمان اجرای این قوانین رسیده است و با پیگیری مسئولین مربوطه جلسات متعددی برگزار شده و بر طبق قانون، ریاست جدید این دانشگاه توسط هیئت امنا انتخاب شده است، گروه اقلیت حاضر در هیات امنا با تمسک به روش های منقضی شده ی دوران جاهلیت و ایام فتنه انتخاباتی که در آن شکست خورده اند، مجددا رای عمومی و محوریت  و فصل الخطاب بودن قانون را قبول نداشته و متصورند که رای گیری در صورتی مورد قبول است که گزینه ما در آن پیروز شود ! و بدین صورت مجدداً به جرزنی و قانون گریزی روی آورده اند که این خود مصداق فتنه گری است.

لذا باید به این گروه اقلیت و خود محور که همچون یاران قدیمشان انحصار طلبی را سرمشق خود ساخته اند هشدار دهیم که زمان اشراف سالاری به پایان رسیده است و دوران جدیدی در تمکین به قانون برای آنها فرا رسیده است.

(ادامه بیانیه و مطالب طنز تکمیلی در ادامه مطلب)

ادامه نوشته

جاسبی! بای بای...

ده هزار و سیصد و سی و هشت روز از تکیه زدنش بر کرسی ریاست بزرگترین دانشگاه حضوری جهان می گذشت، صندلی ریاستی که گویی ریشه اش در اعماق زمین فرو رفته بود و بر کندنش دشوار به نظر می رسید. جاسبی (بخوانید JO$$BI)  که افتخارش این بود که در هر دهات کوره ای دانشگاه ساخته و شعار گسترش علم لقلقه ی همیشگی زبانش بود، البته خوب می دانست که در این بسته ی خوش پوسته و خوش بر و روی علمی، هر چیزی را گسترش داد غیر از دانش! کمیت دانشجویان دانشگاه زیر دستش ازتعداد  نیمی از دانشجویان ایران گذشته بود و چنین ارگان عریض و طویلی، هرگونه نظارت قانونی را رد می کرد. همین نظارت ناپذیری که منطقاً مشخص است هر سازمان و ارگانی را به چه سمت و سویی سوق می دهد، جاسبی را تا درجه ی ریاست بر  بزرگترین کارتل مافیای اقتصادی ترفیع درجه داده بود.

پرونده های مفاسد اقتصادی دانشگاه آزاد که روز به روز بر کثرتشان افزوده می شد عمدتاً و به گونه ای کاملاً مشکوک و تعجب برانگیز، بدون نتیجه و ره آورد خاصی برای شاکیان از مجاری قضایی خارج می شد. کار به جایی رسید که داد هادوی نخستین دادستان کل کشور پس از انقلاب نیز از عدم به نتیجه رسیدن پرونده زمین خواری واحد علوم تحقیقات تهران دانشگاه آزاد و یک موسسه آموزشی منتسب به آقا و بانو جاسبی هم در آمد. زمینی که هادوی قسمتی از آن را به صورت وقف به دانشگاه آزاد اهدا کرده بود و پس از مدتی متوجه می شود که مابقی آن نیز توسط نیروهای گماشته و به نوعی شرخر و مزدور جاسبی و واحد علوم و تحقیقات به تصرف در آمده است. جاسبی در تلافی اعتراض و شکایت هادوی نسبت به زورگویی هایش تا تخریب منزل فرزند وی که در قسمتی از آن زمین  بزرگ واقع بود نیز پیش رفت. این تنها یک قلم از پرونده های اعجاز برانگیز دانشگاه آزاد جاسبی بود. پرونده هایی که محدود به یک واحد و یک شهر نمی شد و سیستم زیر دست جاسبی به تبع مافوق و شاید به دستور وی، چنین اقداماتی را در سطحی گسترده تکرار می نمود.

لابی گری های جاسبی در سطوح مختلف اجرایی، مرز های بهارستان را نیز درنوردیده بود و بده بستان های عجیب و غریب و البته ننگینش با برخی نمایندگان خود فروخته مجلس در طرحهایی چون وقف غیر قانونی و غیر شرعی اموال دانشگاه آزاد، برگهای دیگری به پرونده ی قطور تخلفاتش افزوده بود.رد پاهای دانشگاه آزاد به وضوح در جریان فتنه 88 قابل مشاهده بود و به جز اسناد اطلاعاتی که بعدها در این زمینه منتشر شد، میتینگ های یک طرفه و ناعادلانه ی تبلیغاتی قبل از انتخابات و صرف بودجه های هنگفت از اموال بیت المال در راستای هدفگیری خاص انتخاباتی سر و صدای دانشجویان را در آورده بود و البته از سر درون و پس پرده ی فضای دانشگاه جاسبی خبر می داد.

دانشگاه آزاد در برابر قانون

عملکرد دیکتارگونه جاسبی آنچنان فضای خفقانی را در دانشگاه آزاد غیر اسلامی ایجاد کرده بود که هر معترضی به بی عدالتی های وی در هر سطح و رتبه ای، از استاد و کارمند گرفته تا دانشجو را به مرز اخراج می رساند. بالعکس چاپلوسان دربار جاسبی به سرعتی مافوق صوت، پله های رشد و ترقی را طی می کردند. چنین دیسیپلین فاسد بروکراتیکی تنها می توانست عوامل چاپلوس، متملق و ریزه خوار را در خود هضم کند  و هر دلسوز منتقدی را به سرعت و شدت از حود دفع می نمود. تشکل های اصیل دانشجویی معترض به سرعت و شدت در این دانشگاه قلع و قمع می شد و تشکل های فرمایشی و خودساخته بعنوان سوپاپ اطمینان و نمایشی جایگزین تشکل های اصیل عدالتخواه می شد.

 در چنین فضایی جنبش دانشجویی مسلمان که گفتمان امام(ره) و انقلاب اسلامی را تعیین کننده ی خط و مشی و تراز حرکت خود قرار داده بود وارد میدان شد و بار دیگر علم عدالتخواهی و فساد و رانت  گریزی را بر افراشت. در اندک زمانی اصلاح اساسنامه ی دانشگاه آزاد به مطالبه ای عمومی و فراگیر در سطح جامعه بدل شد. مطالبه ی حقه ی جنبش دانشجویی که برای استیفای آن هزینه بسیار داد و احکام قضایی مختلفی برای برخی نمایندگان جنبش به همراه داشت، اگرچه بسیار دیر اما بالاخره به نتیجه رسید. مطالبه ای که از شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع ذیصلاح قانونی، خواستار اصلاح اساسنامه ی دانشگاه آزاد می شد. اساسنامه ای که حدود 29 سال دست نخورده باقی مانده بود و عامل اصلی سقوط تدریجی دانشگاه آزاد از یک دانشگاه اسلامی -مردمی به ارگانی فاسد و مافیایی بود. به قطعیت می توان گفت که مشقت های این راه را بدنه ی نحیف جنبش دانشجویی مسلمان به تنهایی جان خرید و  در این راه حتی دولت مهرورز نیز از مقطع زمانی خاصی خود را کنار کشید  و این تلقی را در دانشجویان پدید آورد که "حتی دولت هم حریف مافیای دانشگاه آزاد نمی شود!". اما دانشجوی نسل سوم انقلاب اسلامی باز هم پای آرمان و مطالبه ی عدالتخواهانه اش ایستاد و اگرچه با بهایی گزاف، باز هم نشان داد در برابر بی عدالتی، رانت خواری، لابی گری، زور و ظلم می ایستد و قدمی به عقب بر نمی دارد. شورای عالی انقلاب فرهنگی بالاخره با بازنگری در اساسنامه دانشگاه آزاد، این بار حکم به اصلاح و ان شاءالله اسلامی شدن (به معنای واقعی کلمه) دانشگاهی داد که روزی امام روح الله فرمان بنای آن را داده بود. و امپراطوری عبدالله جعفر علی جاسبی به عنوان سمبلی از اساسنامه ی قبلی، بالاخره دیروز در جلسه ی هیئت امنای جدید این دانشگاه سقوط کرد.

دانشگاه آزاد، آزاد شد


پ ن1 : جایی “معــامله” ما با “خدا” خواهد بود که ما “خود” را “فـدای” مسئولیتی که پـــذیرفته‏ایم بکنیم

شهیدحاج‏احمدکاظمی

پ ن2: جاسبی از دانشگاه آزاد رفت، حال نوبت جاسبی گراهاست

پ ن3: فردی که خود را بنی اسرائیل نامیده بود در ستون نظرات شفق به طرح سؤالی در مورد دانشگاه آزاد پرداخته بود که این مطلب و چند مطلب آینده ی شفق صرفاً جهت احترام و علاقه ی ما به ایشان و تنویر اذهان مخاطبانی چون ایشان می باشد

پ ن4:در این فکرم که ترور دانشمندان مان اگر باعث تنومند تر شدن درخت دانشی می شود که با خون آبیاری می شود، ترور دانشی که در دانشگاه آزاد جاسبی انجام می شد لابد از کار تروریست ها بسیار کثیف تر بود!

پ ن5: اين نهضت بايد زنده بماند، و زنده ماندنش به اين خونريزيهاست .بريزيد خونها را؛ زندگي ما دوام پيدا مي كند. بكشيد ما را...دليل عجز شماست كه در سياهي شب، متفكران ما را مي كشيد. براي اينكه منطق نداريد. اگر منطق داشتيد كه صحبت مي كرديد؛ مباحثه مي كرديد. لكن منطق نداريد، منطق شما ترور است ! منطق اسلام ترور را باطل مي داند. اسلام منطق دارد؛ لكن با ترور شخصيتهاي بزرگ ما، شخصهاي بزرگ ما، اسلام ما تاييد مي شود.

امام خمینی(ره)

پ ن۶: ادامه دارد...

از طرف برادرت

پیش نگاشت:

هویزه را با نام  سید محمدحسین علم الهدی می شناسند. هویزه کربلایی است؛ برای خودش و شرحش روضه ها می خواهد و تغزیت ها می طلبد. گرچه کربلا را هیچ روضه و تعزیتی در مقام شرح نیست. باید اهل هویزه شد؛ تا از هویزه گفت؛چه آن که باید؛ کربلایی شد؛ تا کربلا را چشیدن توانست. سید محمد حسین شاید، بیست و چند ساله بود که پای در هویزه نهاد و پیش از آن هویزه تکه خاکی بود؛ مانند دیگر نقاط این کره ی خاکی. تقدیر اما چنین رقم خورد؛ که محمد حسین و دوستانش با خون خود این تکه خاک را صفایی بخشند و ملجا ومحفلی کنند؛ برای انس گرفتن و تبرک جستن. نوشته ای که نگارنده تهییه دیده است؛ نامه ایست؛ از طرف این عزیز به خواهرش. نامه ای که بویی دیگر دارد و صفایی مضاعف. نامه ای که رنگ اشراق خورده است؛ خواننده را تذکر می دهم؛ که این نامه تفلسف های ذهنیت زده ی امثال نگارنده نیست؛ که با تمسک به لفاظی سفره ی ریا و تزویر بگستراند واین همه  در سایه ی آسایش زدگی. این نوشته دلنوشته هایی است؛ از کسی که رفته است؛ تا به پای عشق ها و امید هایش جان دهد. و مسلم است این چنین کسی را نه نیازی است؛ به جلوه نمایی های فلسفی و نه به خود نمایی های عرفانی و اشراقی. این نوشته به معنی کامل یک دلنوشته است. و آنچه نگارنده را بر آن داشت ؛ تا وسیله ای باشد؛ برای نمایشش، معارفی بود؛ که در این دلنوشته خود نمایی می کرد. معارفی دل انگیز و بدیع ، که از چنین کسی شنیدن دارد. معارفی که دانستنش چشمانی آشنا می خواهد؛ به افق هایی فرای روزمرگی های من و امثال من. این نامه تقدیم به همه ی خوانندگانش:

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از سلام و درود، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو میکنم
چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار برای اولین بار قلم به دست گرفتم و با شما حرف میزنم.
ساعتی پیش داشتم مطالعه میکردم به یک جمله رسیدم در مورد این جمله ی زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه ی این ساعات فکر را که در آستانه ی شروع سال جدید بود برایتان بنویسم
شاندل shandel متفکر بزرگ اورپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم میگوید:
"انسان این عصر زندگی را وقف تهیه ی وسایل زندگی میکند"

ما زندگی را در رنج میگذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم ، تمام عمر می دویم به این امید که لحظاتی بنشینیم، تمام عمر زحمت میکشیم تا استراحت کنیم و البته عمر میگذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمیکنیم و نمیابیم زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین میشود.
نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم به وجود می آورند بوسیله ی تبلیغات است، تلویزیون را روشن میکنید بعد از دوساعت خاموش میکنید به خودتان نگاه میکنید هفت هشت احتیاج خرید تازه به وجود آمده که قبلاً لازم نداشتید، مثلاً با خاکستر دیگ را میشستید، امروز حتماً باید پودر ... بخرید
مجله میخرید زن روز میخرید نگاه میکنید در فکر تهیه ی لباسهای و مدلهای آن می افتید. استعمارِ فرهنگی و فرهنگ نمائی از طریق تقلید و تشبّه ، رقابت مصرفهای مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه (کردن) است و اینجاست که به سخن عمیق محمد (صلوات الله علیه) که مَن یَتَشَتَبّه بِقَومٍ فَهُوَ مِنه (هر که خود را به قومی شبیه کند از آنان است) که از کلمه شبیه استفاده شده اگر زندگی ما مثل اروپائی ها شد اگر وضع لباسمان مثل مدل ارائه شده ی مجله زن روز و خانوم... شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه زندگی به سوی او شدن میل کرده ایم، یکنواختی و غالبی شدن در انسانها (پدیده ی جهانی سازی) در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت ما که مرتباً بوسیله برنامه های فرهنگی مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده میشود همه در قالبهای ماشینیسم به خاطر بالابردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم (در حال توسعه) که دنیای صنعتی به ما تحمیل میکند غارت اصالت ها، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هر چه بیشتر است بوسیله عوامل آموزشی دگرگون میشود. چرا که اروپای صنعتی (و سایر کشورهای توسعه یافته) میبایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کنند و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت هم بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و .....؟
ابتدا با کار فرهنگی کار خود را آغاز میکند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدائی که به رسم امانت به انسان داده شده استفاده میکند و آن تنوع که شکلی از تکامل است میبینیم (همراه با درد) که تمام فلسفه ها و مذاهب و ایده آلها و عشقها و خواستها و... خلاصه شده در این: اصالت، مال زندگی مادی است بنابر این وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است.
پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش !{{و اینجا حکمت کلام مولا علی مشخص میشود که میفرماید کافر در دنیا کار میکند برای لذت و مومن کار میکند برای آخرت}}
به نظر شما آیا انسان امروز بیشتر آسایش دارد یا انسان دیروز؟
پس همه نیروهایمان صرف فدا کردن آسایش زندگی، برای تهیه ی وسایل آسایش زندگی!داستان شازده کوچولو را خوانده اید؟
آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه؟ برای تکامل؟ برای تعالی؟ برای رفتن به حقیقت؟ برای رسیدن به ایده آلهای مقدس انسانی؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار او (الله) یا برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی . زیستن برای مصرف ، مصرف برای زیستن
یک دور باطل دور حماقت
کار – استراحت – خوردن – خوابیدن همین و بس!
بهتر است کمی فکر کنیم
ملاک ما برای شناخت افراد چیست؟
مثال میزنم، آیا وقتی مصلاً به خواستگاری میروید چه میپرسید؟ میپرسید که، آیا شما آدم باهوشی هستید؟ با شهامت هستید؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید؟ چه مقدار قرآن را درک کرده اید؟ چه مقدار در تاریخ و اقتصاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان معصومین مطالعه دارید؟ معلوماتتان چه قدر است؟ و ... هرگز!
درست همانگونه میاندیشیم و همانگونه انتخاب میکنیم فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته بندی شده از غرب می آید، اما خود نمیدانیم و نمیفهمیم و خیال میکنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است در صورتی که اندیشه ای که قرآن بما میخواهد بدهد درست عکس آن است و با آن در تضاد کامل است و اصلاً اندیشه ی تربیتی قرآن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکرها و برداشتها و چنین شناختی است، نسبت به زندگی، حیات ، وسایل مادی، نیازها، آرزوها، خواست ها، ایده آل ها و ...
و ما تمام تلاشمان و ناراحتی هامان و رنجها و حتی نوع احساسهامان در این است که بهتر زندگی کنیم به جای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا؟
زندگی یعنی چه؟
تلاش برای چه؟
اصلاً چرا زندگی کنیم؟
و به اینها توجه نداریم، چراکه نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم و از لجن مصرف(زدگی)
درست مثل کسی که پله ای گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فکر کند سوراخ سمبه های آن، رنگ آن و ... که لحظه ای خواهد رسید و گریبان مرگ اورا فراگرفت و هنوز در فکر اینست که پله ی چوبی را تبدیل به فلزی یا فلزی را تبدیل به کائوچو یا طلا یا... کند و در نتیجه عمر تمام میشود و خود را به پشت بام نرسانده.
خواهش میکنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آنرا درک کنی
 النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا:   (مردم در خوابند وقتی مردند متنبه میشوند، بیدار میشوند)
که حدس میزنم این جمله ی زیبا از فاطمه سلام الله علیه، آن الگوی نمونه ، در همه ی زمانها، برای همه نسلها و همه ی دختران و مادران تاریخ ، آن چهره ی زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمیدانیم و او که باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها و انتخابها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم.
نتایجی که من از این جمله گرفته ام به شما ارائه میدهم چه بسا که شما فکر کنید و به نتایج عمیقتری دست یابید.
مردم خوابند
1- خواب معمولاً در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است
2- کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق می افتد بی خبر است
3- کسی که خواب است از خود نیز بی خبر است
4- اگر دشمنی داشته باشد بسادگی میتواند اورا از بین ببرد تا در دام بیاندازد
5- هنگامی که خورشید مظهر نور است و روشنایی طلوع کرد انسان از خواب بیدار میشود
6- کلمه ی ناس به کار رفته یعنی توده ی مردم
7- چه کسی متنبه میشود، بیزار میشود، پشیمان میشود بعد از آنکه بیدار شد؟
کسی که میفهمد استعداد ها ونیروهای بسیار در وجودش داشته ، سرمایه های عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و نا آگاهی قرار داده همانند آب راکدی که میگندد و بوی بد میدهد و درثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست
هدف او (الله) از آفرینش انسان تکامل به سوی اوست وسرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف به کار بریم، اما... چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن میکنیم و در گورستان فراموشی رها میکنیم و به قول قرآن زندگیمان کافرانه میشود.
زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ... (212- بقره)
زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، از این رو ایمان آورندگان را ، مسخره مى‏کنند ولی کسانیکه تقواپیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است... (212)
در آیه 14 سوره آل عمران مراجعه کنید و دریابید که در این آیه نقش زن در تعیین جهت فکری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شده
الدنیا مزرعة الآخرة  ۱۲ – یونس
هرچه که نداشتیم از خدا میخواهیم و هنگامی که خدا آنرا به ما داد او را فراموش میکنیم پس جزو مسرفین هستیم.
یرا آنچه را از نعمتها که خدا به ما داده تا در راه رسیدن به او بکار بریم و اگر بکار نگرفتیم مسرفیم که:
زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (12- یونس)
زینت داده شده برای مسرفین آنچه را که عمل میکنند(12)
{{  وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ (141 – انعام) و اسراف نکنید که بی شک خداوند اسرافکنندگان را دوست ندارد(141)}}  ۳۱- اعراف
این آیه بسیارعمیق زیبا و رساست
خطاب به قوم بین اسرائیل است (همان قومی که پیامبر، مارا به آنها تشبیه میکند) متاع و زینت دنیا را حرام نکردیم بر مردم بلکه اینها وسیله است برای مردم با ایمان و اینها فقط در دنیاست و البته در آخرت بهتر از اینها رابه مردم با ایمان خواهیم داد.
به سوره ی کهف آیه 7- سوره ی اعراف آیه 31- سوره حدید 20- سوره کهف 28- سوره قصص 78 و 79- سوره ی احزاب 28 – سوره ی توبه 38 – سوره یونس23 و 70 – سوره ی رعد 26 – قصص 60 و 61- سوره ی غافر 29 – سوره شوری 36 – سوره زخرف 35
مراجعه کنید و با دقت به سخن خدا گوش کنید تا چگونگی زندگی و راه و هدف و نوع نیازها و خواستهایمان را از فرهنگ و ایدئولوژی قرآن بگیریم و به جهانیان ثابت کنیم که قرآن برای همه ی زمانهاست و عمل کردن آن برای همه نسلها
منتظر پاسخ شما به سخن من

برادرتان از مشهد- حسین

محرم الحرام 1433 قمری جوشقان در قاب شفق-سری دوم

تکثر تصاویر امسال محرم الحرام جوشقان در وبلاگ های فعال شهر اگرچه فرصتی است ارزشمند از یک طرف، از سویی دیگر تکرر و تواتر حاصل ممکن است خسته کننده باشد برای مخاطبان همشهری. (البته توجیه کافی برای درج تصاویر فراوان از چنین مراسماتی در وب وجود دارد). از این روی نیاز به نگاه های نو و خاص به چنین آیین هایی بیش از پیش احساس می شود. به این معنا که فی المثل در عکاسی از کلیات عزاداری عبور شود و به جزئیات و مفاهیم متعالی احساسی در این مراسم ها پرداخت گردد. اطفال شیرخواری که ظهر عاشورا در حالی که از طرف مادرانشان به لباس های زیبای نوکری علی اصغر حسین(ع) مزین شده اند در دستان مداحانی که مرثیه ی آب و عطش و مظلومیت شش ماهه ی اباعبدالله را دم گرفته اند، می تواند یکی از این سوژه های نو و نگاه های خاص به عزاداری جوشقان باشد. هرچند که کلیات عزاداری جوشقان نیز هنوز زوایای تاریک و پرداخت نشده کم ندارد. سری دوم تصاویر منتخب شفق جوشقان از محرم ۱۴۳۳ قمری نیز سعی شده در حد بضاعت کم و در البته در میان تعداد انبوهی تصویر که دوستان زحمت شکارشان را کشیده اند، به این سمت و سو حرکت کند، هرچند که نگاه عکاس اهم است، نه نگاه انتخاب کننده.


جهت مشاهده ی تصاویر به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.(در صورت عدم نمایش تصویر روی آن راست کلیک و گزینه ی showe picture یا reload picture را انتخاب نمایید.

ادامه نوشته

ای بهار!

پیش نگاشت:

این روزها مصادف است؛ با روز های مبارزه ی ملت مسلمان ایران در برابر خط مشترک نفاق داخلی و دشمنان خارجی. و نیز یاد آور مبارزات تاریخی این ملت در برابر ظلم و استبداد و دیکتاتوری. صمیمانه ی ذیل گفتگویی است؛ با شهید رحمان بهار، پیرامون این روز ها و این مبارزات که نگارنده آن را روز های دی نام نهاده است و روز های مبارزات دفاع مقدس را به اعتبار تاریخ شهادت شهید بهار روز های فروردین نامیده و نیز وصیت نامه ی این شهید را به عنوان آخرین دست نوشته اش مخاطب قرار داده است. این صمیمانه تقدیم به عزیز دلمان امام روح الله و نور چشممان امام خامنه ای و ارواح مرزوق عند رب شهدای نهضت اسلامی از احد تا ... .

ای بهار! چقدر سخت است؛ با تو سخن گفتن. شاید؛ از گفتن با غریبه ها نیز سخت تر. با تو گویی؛ باید؛ از جنسی دیگر شد؛ تا گفت تا شنید و تا شنیده ها را بازگو کرد. گویی؛ با تو تنها باید؛ بود و بس. گویی؛ باتو تنها باید دید؛ دیدنی هایی که هیچ چشمی را یارای دیدنش نیست. و شنید ؛ شندیدنی هایی که هیچ گوشی  را طاقت شنیدنش . و این هر دو را هیچ زبانی فصاحت بیان نخواهد بود. آیا ما را نیز سر انجام با تو بودن خواهد رسید؟

ای بهار! یک لحظه با تو بودن، دریای لحظه هاست. دریایی به وسعت هشت سال درخشش خورشید و به عمق چند ده هزار نفر ایستادگی و این یک لحظه با تو بودن را چگونه شرح باید داد؟

ای بهار! اگر نبود؛ آخرین دست نوشته ات، کدامین روح پای در تن بسته ای را یارای هم نشینی با تو بود؛ تا این سخنان را از تو بشنود؟ و کدامین چشم و گوش غبار گرفته و قلب رنجوری را توان مشاهده ات، تا ناگفته هایت را از چشمانت بخواند؟ و حال این همه را چگونه می توان ؛در چند سطر نوشت؛ جز اینکه قلم عجز خویش را در این چند فریاد زند؟

ای بهار! تو در نوشته ات ،از روز های فروردین می گویی و من می خواهم از روز های دی با تو سخن بگویم. گفتی "اگر انسان تاریخ را مطالعه کند ؛همچو عاشقانی، همچو ایثارگرانی، همچو مخلصانی کم به چشم می خورد و یا اصلا به چشم نمی خورد" راستی تاریخ، ملتی به عظمت ملت ما به چشم دیده است؟ ایثارگرنی که سال ها و بارها در برابر ظم استکبار ایستاده اند و در برابر مشکلاتی که هر کدام می تواند کمر یک ملت بزرگ را بشکند؛ خم به ابرو نیاورده اند. و در مواجهه با تهدید و تهییج، این هر دو دستاویز شیطان لحظه ای دندان استقامت از مشک پر رنج انقلاب نکشیده اند. روز های دی روزهایی بود که ما این عظمت را به چشم دیدیم. اما به قول تو "با هیچ زبانی و با هیچ قلمی نمی شود؛ از این عزیزان آنگونه که هستند؛ گفت".

ای بهار! درباره ی روز های فروردین گفتی"محیط به گونه ای است؛ که انسان با خود می گوید؛ ای کاش هزاران  جان در بدن بود و هزاران بار زنده می شدم و دوباره در میان این عزیزان سنگر نشین بودم" گفتی" انسان وقتی با این عزیزان می نشیند؛ گوی ؛ چشم به جهان گشوده است" گفتی"نشستن با این عزیزان خدا غم ها را از انسان می زداید" الله الله، روز های دی نیز این چنین بود. از کجا شروع کنم؟ غم ما از همه ی غم های عالم دلخراش تر بود. ما در غم یاس جان می دادیم و می پژمردیم.از بادهای سرد پاییزی به خواب های گنگ زمستانی پناه می بردیم و در انتظار مرگ آرمان هایمان ، زنده به گور می شدیم. روز های دی بود که ما را زنده کرد و اکنون حاضریم تا هزاران بار جان دهیم و هزاران بار زنده تر گردیم. می گفتند"مردم دیگر خسته شده اند" " هیچ کس حاضر نیست جان و مال خویش را بر سر این راه فدا کند" " چقدر باید سختی کشید؟" " مگر ما از رفاه زدگان سوئد و ژاپن چه کم داریم؟" توگویی ثمره ی خون هزاران شهید را مذجه دهان منحوس آمریکا می دیدیم و تنها نقطه ی روشن عالم را زیر سایه ی دیده بان کور نیویورک. آری روزهای دی بود؛ که ما را زنده کرد و چشمان گنگ از نم ناکی ما را به جهانی دیگر گشود. ما درروز های دی خدای مقلب القلوب را به چشم دیدیم. راستی کدامین قدرت می توانست این جمعیت عظیم را با وجود تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی در یک صف واحد به خیابان ها بکشاند و صحنه ی نفاق آلود بازی را به صحنه ی نمایش اقتدار ولایت بدل کند؟ ما در روز های دی رسواگری خون ثارالله را باور کردیم. راستی جز روح عظیم ثارالله چه کسی می توانست بر طرح های معاویه ای دشمن مهر رسوا بزند؟ و آیا اینان همان آیاتی نیست که مومنان با تلاوتشان برخود می لرزند و بر ایمانشان افزون می گردد؟

ای بهار! از پدران و مادرانی سخن گفتی که"فرزندان خویش را با بدرقه ای جانانه راهی میدان نبرد می کنند" و از شیر زنان غیرتمندی که" همسران خود را از زیر قرآن رد نموده و عازم میدان می کنند" و نیز از "طفل کوچکی که تازه کلمه ی بابا را یاد گرفته و در ذهن کوچکش بابا یعنی غمخوار بابا یعنی کسی که به او محبت می کند بابا یعنی کسی که او را دوست دارد بابا یعنی کسی که به خواسته هایش احترام گذاشته و جامه ی عمل می پوشاند" و " باشهادت پدر همه ی آن ذهنیات خاتمه پیدا میکند" روز های دی نیز روز های پدران و ماداران و همسرانی بود که جگرگوشه های خویش را غیرتمندانه عازم میدان می کردند. اما این بار میدانی برای نبرد با نفاق. گرچه روز های دی برای مادران و پدران و همسران و نوزادان ما تفاوت دیگری نیز با روز های فروردین داشت. روز های دی برای مادران و پدران و همسران و نوزادان ما جز داغ فرزند و همسر و بابا رنج مظلومیت مضاعفی را نیز به همراه داشت؛ بگذار بگذریم. و آ یا این مظلومیت ها خود امیدی و انتظاری برای  نقش روح رسواگر و مبین زینب کبرای نیست؟ باید منتظر بود و دید.

ای بهار! روز های دی روزهایی ماندنی است!. هنوز فراموش نکرده ایم؛ آن شور و نشاط روزهای دی را . از تو می پرسم از که جویا باید شد؛ منشا این شور و نشاط را؟ اگر ما صاحب چنین ملکاتی بودیم؛ چرا پیش از روز های دی خبری از آن ها نبود؟ آیا می توان ریشه ی این شور و نشاط و فرهی را جز تنفسات ارواح ملکوتی تو و همراهانت میان ما جستجو کرد؟ آری روزهای دی روز هایی ماندنی است؛ گرچه ما را یارای بهره ی کامل بردن از این روز های با عظمت نبود؛ همانطور که بسیاری را توان بهره بردن از روز های فروردین. میدانی؟ دیگر قلوب ما را با شما انسی ماندنی است؛ گویی آشنایانی قدیمی اند؛ آیا ما را از این کریمانه تر می شد نوازش کرد؟

ای بهار! روز های دی، روز های حماسه بود؛ حماسه ای از جنس عشق و خروش با فریاد هایی از رنگ از جان گذشتگی و فرهی. روز های دی ، روز هایی از جنس دیگر بود. احساس می کردیم در خیابان ها و تجمعات روح هایی آشنا حضور دارد؛ که با خود فضایی از نشاط و طراوت به همراه آورده است. چقدر لذت بخش بود؛ روز های دی و چقدر آشنا می نمود؛ آن محیط. راستی سر آشنایی قلوب ما با تو چیست؟ خدا می داند.

محرم الحرام 1433 قمری جوشقان در قاب شفق-سری اول

شکر خدا محرم الحرام امسال جوشقان بر خلاف سالیان گذشته از کنج انزوای رسانه ای خارج شد و تقریباً تمامی وبلاگ های فعال جوشقان در حد وسع، زیبایی های بی بدیل مراسم ویژه ی شهر را پوشش داداند. هرچند این امر نه تنها از لزوم پوشش و تهیه ی تصاویر و گزارش حرفه ای این مراسم نمی کاهد و نیاز به حضور عزیزانی که در حد مهارت حرفه ای، تخصص و امکانات دارند در عکاسی و فیلم برداری را بیشتر نمایان می سازد. لنز دوربین شفق نیز این بار با همت و همکاری گرم دوستانی چون آقایان محمد صادق میرزائیان، محسن نفیسی، محمد نفیسی و محمد حسین جزی سعی در شکار صحنه های خاص و منحصر به فرد عزاداری محرم جوشقان داشت که مجموعه ی نسبتاً کامل و پرباری از تصاویر تاسوعا و عاشورا حاصل کار این عزیزان بود. سوگ مندانه تلاشمان برای دستیابی به تصاویر مراسم شب هشتم (شب حضرت علی اکبر علیه السلام) هیئت متوسلین به شاهزاده علی اکبر که مراسم ویژه ای است با زیبائی های منحصر به فرد و مراسم تعزیه خوانی سادات سراجی در جوار امام زادگان تا کنون به نتیجه نرسیده است. شفق همچون همیشه، دست یاری همشهریانی را که در شکار حرفه ای یا آماتور صحنه های زیبای محرم جوشقان دستی در آتش داشته اند  به گرمی می فشارد.


جهت مشاهده ی تصاویر به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.(در صورت عدم نمایش تصویر روی آن راست کلیک و گزینه ی showe picture یا reload picture را انتخاب نمایید.

ادامه نوشته